پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
عروسی  بابا و مامانعروسی بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره
مامان سحر مامان سحر ، تا این لحظه: 37 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
بابا آرشبابا آرش، تا این لحظه: 38 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
عقد بابا و مامانعقد بابا و مامان، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
ساخت وب سایت پرهامساخت وب سایت پرهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پرهام دنیای سحر و آرش

پرهام دنیای منی

68 ماهگی عزیزم

سلام مامانی 68 ماهگیت مبارک عشقم مامانی هفته پیش با بابایی رفتیم برای تحویل جوجه هاش رفتیم ورامین و بعدش از راه آبسرد رفتیم شمال و دو سه روز موندیم .. یکشنبه برگشتیم .   ...
7 آذر 1397

اندر احوالات اقا پرهام در 67 ماهگی

  سلام عشق مامان 15 آبان که تعطیلات 28 صفر بود رفتیم شمال  و 19 هم برگشتیم اینم عکس برگشت به تهران گدوک انداختم اینم شبش رفته بودیم پارک ولیعصر قایمشهر شما خوابت میمومد میگفتین من نمیام عکس بندازم و یه ساعت قبلش بینی ت زخمی شده بود ...
20 آبان 1397

67 ماهگی عزیزم و شروع کلاس فوتبال

سلام مامانی 67 ماهگیت مبارک باشه عشقم دو ساله که شما علاقه ی خاصی به فوتبال پیدا کردی همش میگی مامانی کی میبری منو کلاس فوتبال، چند باشگاه رفتم پرسیدم گفتند از 8 سالگی باید شروع کنه بخاطر همین شما همش ازم میپرسی مامانی کی 8 سالم میشه . هفته قبل تو پارک 15 خرداد  رفته بودم یه سری بچه ها در حال تمرین کردن بودن که منم رفتم پرسیدم میشه پسرم بیاد مربی شم قبول کرد و شما دو جلسه رفتین کلاس چون هوا سردم بود تصمیم گرفتم بفرستمت کلاس فوتسال تو خ تختی اونجام خداروشکر قبولت کردن الان شما و رادمهر جون قرار دور روز ازمایشی برید . هفته قبل زن عمو و عمو قاسم اومدند خونم اینم قبل از اومدنشون برای عید دیدنی البته &n...
1 آبان 1397

66ماهگی+اول مهر +تاسوعا و عاشورا +محرم97

سلام مامانی 66 ماهگیت مبارک . امروز 2 مهر که شما تنها پیش خاله منصوره ی چون رادمهر جون امروز رفته مدرسه چون روز اول مهر تعطیل بودند و 31 شهریور جشن شکوفه ها بود و امروز روز اول مدرسه ش .شمام فکر کنم خیلی دلت هوای مدرسه رفتن کرده بود تو طول روز هی به خاله میگفتی که خاله رادمهر گریه نکنه یا حرفهای دیگه بری پیش رادمهر . عزیز مامان امروز تاسوعا و عاشورا رفتیم قایمشهر و امسال دیگه الاشت نرفتیم چون خاله ازاده سال اول اومده بود قایمشهر و تنها بود و روز تاسوعا خاله ازاده نذری شله زرد پخته بود . اینم لوس بازی شما   ...
2 مهر 1397

65 ماهگیت مبارک +عید قربان سال 97

سلام مامانی ببخشید با تاخیر اومدم 65 ماهگیت مبارک عشقم چند وقته سرم خیلی شلوغه شمام یک هفته میای سرکار مامانی چون خاله منصوره تعطیلات تابستانی از 1 شهوریور شروع شده تا 10 شهریور بخاطر این رفتن شمال شمال مجبوری با من میای اداره اولش اصلا راضی نبودی میگفتی دوست ندارم بیام دلیلشو پرسیدم میگفتی همه خانما میان تو اتاقت هی به من میگن خوبی منم خوشم نمیاد ولی خداروشکر عادت کردی روز اخر همش میگفتی مامانی نریم اداره خوش میگذره .  ماهم 30 شهریور دو روز تعطیل بود با خاله منصوره رفتیم شمال ولی جمعه برگشتیم چهارشنبه ش عید قربان بود با مادر جون اینا رفتیم باغ مادرجون اونجا کباب زدیم عالی بود . تو این دو روز خونه خاله آزاده شمال حیاط و دور ب...
10 شهريور 1397

رفتن به تفریح شهر آبسرد 25 مرداد97+ تمام شدن کار دندانپزشکی پرهام جونم+صبور مامان

سلام مامانی پنجشنبه 25 مرداد 97 با بابایی رفتیم شهر ابسرد دماوند خیلی بهت خوش گذشته بود عشق مامان . اینجام سوئیتی که شب موندیم این عکستون با خاله منصوره برای خرید میخواستیم بریم امامزاده حسن .تو راه   مامانی اینم بگم دندونهای رادمهر یکی یکی داره می افته توهم خیلی دوست داری دندونات بیافته همش میگی مامانی کی دندونام می افته؟گفتم باید 7 سالت بشه .میگی کی  7 سالم  میشه مثل رادمهر و بعدش می گی مامان دیگه منو دندون پزشکی نبریا بذار دندونم مثل رادمهر بیافته . چون یه ماه پیشت هم می برمت دندونپزشکی کل دندونات درست کرده خانم دکتر . مامانی فدای صبوریهات بشه که حتی موقع درست کردن دندوناتم صبوربود...
30 مرداد 1397

جاده جالوس#روستای بیلقان #

سلام مامانی شما الان دقیقا 5سال و 4 ماه و 10 روزته عشق مامان ناز مامان کم کم داره بزرگ و بزرگتر میشه چند روز پیش میگفتی مامانی کی میشه تو مثل خاله منصوره همش خونه بمونی اون لحظه خیلی دلم واست سوخت ولی چاره چیه عشق مامان باید برم سرکار با این اوضاع گرونی که چند هفته به طور خیلی فجیع همه چیز قیمتهاش رفته بالا دیروز با بابایی رفتیم فروشگاه رفاه انقد شلوغ بود همه رفته بودند تا فعلا که ارزونه خرید کنند و روعن مایع اصلا وجود نداشت چون از فردا 14 مرداد تحریم خارجی داره شروع میشه . بگذریم عشقم از این حرفها مامانی پنجشنبه بابایی ظهر اومد خونه بعد از استراحت کامل اماده شدیم رفتیم جاده چالوس روستایی بیلقان که به شما خیلی خوش گذشت هواش خوب بود ولی شب...
13 مرداد 1397