پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
عروسی  بابا و مامانعروسی بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
مامان سحر مامان سحر ، تا این لحظه: 37 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
بابا آرشبابا آرش، تا این لحظه: 38 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
عقد بابا و مامانعقد بابا و مامان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
ساخت وب سایت پرهامساخت وب سایت پرهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

پرهام دنیای سحر و آرش

پرهام دنیای منی

دل نگراني يك مادر

1393/1/27 8:15
نویسنده : مامان سحر
151 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز مامان امروز چهاره روزه داره ميره مهد همراه با گريه و بي قراري و ساعت 7 صبح با بابا آرش ميذاريمت مهد و برمي گرديم سركار .ماماني تو اين چند روز خيلي استرس و نگرانه و كمتر تو اين چند روز بهت سرميزدم تا بيشتر وابسته به مامان نشي و بعضي وقتا خيلي بي قراري مي كردي مي رفتم پيشت سر از پا نمي شناختي و خوشحال و خندون بودي و وقتي ناهارتو مي دادم و ميخوابوندمت و برميگشتم اداره .  تو خونه يه دقيقه ازت دور ميشم گريه مي كني و فكر مي كني تو محيط مهدي . عزيز مامان ببخش مامانو كه اين شرايط برات ايجاد كرده كه اول صبح ساعت 7 از خواب بيدارت كنم و ببرمت مهد بخدا مجبورم برم سركار و بعضي وقتا  آدما دل آدما رو مي شكونن با حرفاشون بخدا ميدونم خستگي من دو برابر مي شه ببرمت و بيارمت ولي بخدا اينها تحمل مي كنم ولي حرفاي مردمو كه دل مي سوزن ميگن آخي طفلكي ، كار كردن با اين وضع ارزش نداره ،‌بچه نمي اوردي و‌از كارت بزن  خلاصه هزار حرفهاي ديگر منم اصلا به اين حرفا اهميت نميدم ولي ناخداگاه يه حسي بدي بهت دست ميده كه دلت بشكنه خودشون تو وضع من نيستن درك نميكن و هميشه تو سختي نبودن ولي خدايش خاله هاي كه تو داري مخصوصا خاله آزاده كه نه تنها خواهر برام نيست تنها مونس زندگي منه هميشه به من اميدواري ميده و ميگه ولش كن اين حرفا رو ولي ميگم خدا بزرگه تو هم بزرگ ميشي و سربلندي و من باباي ميشي . نميدونم ولي خواهش ازت مي كنم كه قدر خاله ها رو بدوني و هميشه بهشون احترام بذاري امروز دلم گرفته بود و نمي تونستم با كسي درد دل كنم گفتم با ناز مامان درد دل كنم .

اينم عكسهاي مهد:

5

5

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)