روزمرگیهای آذر ماهی
سلام مامانی هفته قبل کارنامه ماه مهر و ابان بهت دادن که همه روخیلی خوب شده بودی و منم مرخصی گرفتم واسه جلسه اولیا و مربیان چون همش میگی تورخدا مرخصی بگیر بیا تو جلسه منم مرخصی گرفتم اومدم خداروشکر معلمت ازت خیلی راضی بود می گفت پسر منظبت و ارومی پرهام . توام همش از مدرسه میای میگی مامانی خانم امروز اسم بچه های خوب گفتم اسم منم خوند.
هفته قبل به علت الودگی هوا سه روز تعطیل کردند که خودت تنها موندی منم خیلی راحت بودم .
چون دوماهی میشه خاله منصوره میره سرکار تو رادمهر تنها می مونید .
اگه کلاسهای چرتکه و زبانت نزدیک بود من اذیت نمیشدم یا اگه سرویسی برای خونمون بود که از مدرسه میبرتت خونه منم مستقیم می رفتم خونه الان باید بیام خونه خاله منصوره سرمشق بگیرم ببرمت کلاس بعد بابا بیاد دنبالت بیارتت خونه بعد مشقاتو بنویسی هم خودت خسته میشی هم من یه روز که از کلاس ساعت 8 اومدی بدون اینکه شام بخوری و مشقتو بنویسی خوابت برد تا صبح که ساعت 6 بیدار شدی مشقاتو نوشتی .
خدا کنه ماشین بخرم اگه خدا بخواد رفت وامدم راحت شه .
واقعن این سه ماهی که مدرسه شروع شد واقعا خسته میشم کمر واقعا دیگه جواب نمیده از بس درد میکنه . تازه میرم خونه کارهای خونه شروع میشه فقط فقط شنبه ها وقتمون ازاده .