پایان 20 ماهگی
سلام عشق مامانی این مطبو که الان دارم واست می نویسم الان خونه خاله جون ازاده خوابی چون امروز نرفتی مهد وتعطیله امروز . صبح بردمت اونجا. دیروز جمعه 28 اذر صبحش رفتیم آرایشگاه تا موهاتو کوتاه کنیم خیلی تعجب کردیم از اون صحنه ای که گذاشتیم رو صندلی آرایشگر اومد موهاتو کوتاه کنه اصلا گریه نکردی و مثل ادم بزرگا روی صندلی اروم نشستی و آقا واست کارتون گذاشت تا مشغول باشی تو هم نگاه میکردی و خوشت اومده بود. کلا خیلی تعجب اور بود چون همش می بردیمت ارایشگاه گریه می کردی و اصلا نمی ذاشتی موهاتو کوتاه کنه نمی دونم بخاطر اینکه بزرگ شدی و میفهمی .مرسی مامانی از همکاری که با ما کردی.
بعدازظهر همون روز رفتیم خونه عمه ات که با امیر علی و تینا بازی می کردی و بعد از اون رفتیم شهر کتاب تا برات کامیون بخرم که خریدم که خیلی خوشت اومده خوشبختانه از کامیونه چون می تونی خودت بشینی و راهش ببری .
موهات کوتاه شده اینجا.
امیر علی و تینا و پرهام
عکسها همشون تار شد چون اصلا پسرم از عکس گرفتن خوشش نمیاد دوربین میاد سراغ نگاه به دوربین نمی کنه و روشو برمیگردونه
اینم کامیونی که واست خریدم