پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
عروسی  بابا و مامانعروسی بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
مامان سحر مامان سحر ، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره
بابا آرشبابا آرش، تا این لحظه: 38 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
عقد بابا و مامانعقد بابا و مامان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
ساخت وب سایت پرهامساخت وب سایت پرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

پرهام دنیای سحر و آرش

پرهام دنیای منی

روزمرگیهای آذر ماهی

سلام مامانی هفته قبل کارنامه ماه مهر و ابان بهت دادن که همه روخیلی خوب شده بودی و منم مرخصی گرفتم واسه جلسه اولیا و مربیان چون همش میگی تورخدا مرخصی بگیر بیا تو جلسه منم مرخصی گرفتم اومدم خداروشکر معلمت ازت خیلی راضی بود می گفت پسر منظبت و ارومی پرهام . توام همش از مدرسه میای میگی مامانی خانم امروز اسم بچه های خوب گفتم اسم منم خوند. هفته قبل به علت الودگی هوا سه روز تعطیل کردند که خودت تنها موندی منم خیلی راحت بودم . چون دوماهی میشه خاله منصوره میره سرکار تو رادمهر تنها می مونید . اگه کلاسهای چرتکه و زبانت نزدیک بود من اذیت نمیشدم یا اگه سرویسی برای خونمون بود که از مدرسه میبرتت خونه منم مستقیم می رفتم خونه الان باید بیام خونه خاله ...
8 آذر 1401

آموزش زبان پرهام

عشق مامان این ترم یعنی ابان ماه تیچر خلیلی تیچرتون شده خیلی خیلی سخت گیره همش استرس داری .ولی خودمم خیلی استرس دارم ولی قبولم نمیکنی بفرستم اموزشگاه دیگه ی   ...
7 آبان 1401

مسابقات کشوری چرتکه

سلام مامانی ۱۴ مهر مسابقات کشوری چرتکه داشتید که من بردمتون دانشگاه شهید بهشتی و برگشتنی بابا جوون اومد دنبالمون.ساعت ۸ رفتیم و ساعت ۱۰ شروع شد مسابقات و ۱۱ ونیم تموم شد که تا جایزه ها بدن ساعت شد ۲ ونیم که ما برگشتیم خونه. اون روز خیلی بهتون خوش گذشت که گفتی مامان سال بعدم شرکت میکنم میخوام نفراول شم .  ...
30 مهر 1401

مهر1401

سلام عشق مامان ۲ مهر اولین روز رفتن مدرسه به صورت حضوری بود بعد از دو سال و نیم چون سال ۹۸ که سال اول ابتداایی بود بعد از ۵ ماه بخاطر کرونا کلاسها غیرحضوری شد به صورت شاد درس میخوندید .امسالم که شانس تو شب قبل مدرسه با بابا داشتی بازی مبکرد دستت در رفته و خیلی باد کرده بود و بردیمت بیمارستان دستتو اتل بستیم 2مهر هفته قبل تعطیلات رفتع چه بودیم لفور ...
3 مهر 1401

۹سال و ۵ ماه( دل گیر ترین رفتن به شمال ) فیلمهای پرهام

مامانی هفته قبل اول شهربور رفتیم شمال با امیرعلی اینا چهارشنبه رفتیم و شنبه ۵ شهریور برگشتیم تو چند روز که اونجا بودیم خوب بود شد تا اونجا که ادمی بی ظرفیت که همیشه در حال تنش تو خانواده ست که حال مارو گرفت تو داشتی باهاش شوخی میکردی که رفتی در دستشویی زدی اونم با حالت وحشیانه چند تا فحش و دادهای ناهنجاری زد که تا فردای اونروز حرف نمیزدی همش تو خودت بودی( حتی کل پاهای خودم بی حس بود) تا فرداش که وقتی اینجوری دیدیمت دلم طاقت نیورد بردمت پیش خاله الهه تا حال و هوات عوض .منم این کار اون ادم به ظاهر مهربون هیچ وقتتتتتت یادم نمیره خدا خودش جوابشو میده .  خداروشکر با بردنت خونه خاله الهه روحیت کلا عوض شد . ...
6 شهريور 1401

تاسوعا و عاشورا ۱۴۰۱

سلام مامانی امسال محرم قبل  تاسوعا و عاشورا با خاله منصوره چهارشنبه ۱۲ مرداد رفتیم قائمشهر با اتوبوس و بابایی با عمو محمو شنبه اومد که دوشنبه برگشتیم تهران . اینجام میخواستیم بریم هیئت قبلش رفتیم پارک بازی کردید . ...
18 مرداد 1401

9سال و ۴ ماهگی

سلام مامانی ماهگرد مبارک  عشق مامان هفته پیش عید غدیر خم رفتیم شمال که عروسی همسایه خاله ازاده رفته بودیم . اینجام رفتیم فست فود مادربزرگ قائمشهر که برات پیتزا چیزا سفارش دادم نفس مامان از بچه گی عاشق ارتفاع بودی و هستی اینو خاله منصوره فرستاده که چهارپایه گرفتی دستت از همه جا بالا میری تا دیدی خاله داره عکس میفرسته اومدی پایین پارک قائم ...
4 مرداد 1401